نوشته اصلی توسط
Armin_EM
سلام
ببین درسته احساسات وجود دارند و اصلا دنیا چیزی جز افکار و احساسات و باورها نیست..ولی ما بعنوان یه انسان خب قدرت کنترل احساساتمون رو داریم.میتونیم از ناراحتی به شادی و خوشحالی برسیم ..ازت میخام که اول اصلا به گذشتت فکر نکنی حتی برای یک دقه ..همه گذشتتو فراموشش کن با همه خاطراتی که داشتی و هرادمی که وارد زندگیت شد و باورهاتو به آتیش کشید ! بعدش خیلی خوبه ک داری کسب درآمد میکنی ولی لادن ازت میخام که بجای تمرکز به گذشته به آینده ی پیش روت فکر کنی ..تو همین الان هم خیلی خوبی , همین الانم خیلی از بقیه جلوتری.همین الان هم بهترینی , به حرف هایی که از آدمها شنیدی چه خونوادت چه دوستات چه هرکسی که وارد زندگیت شد و گفت ,نه فکر کن نه توجه کن..آدما عادت دارند وقتی بهترین و خوشگل ترین گل هم تو دستشون باشه بگردن و روش عیب بزارن و اونو پرپرش کنن..ولی ما آدمها که گل نیستیم ,ما قدرت انتخاب و اختیار داریم..تا خودمون نخایم کسی نمیتونه به ما ضربه بزنه و باورهامون رو نابود کنه ..پس از همین الان تصمیم بگیر بلندبشی و در زندگیتو به گذشتت ببندی و به سمت آیندت قدم برداری...بهت قول میدم که خیلی زود زندگیت دگرگون میشه...
واووو ممنونم از اینهمه انرژی مثبت و حرفای خوب! واقعا همیشه این ماییم که خودمون رو کنترل می کنیم و حتی من در سنین 14 15 سالگی بقدری فرد مثبتی بودم و بقدری نوشته های خوب و مثبتی داشتم اما این سالهای اخیر سختی و مشکلات زیاد شد و یجورایی بالانس مون بهم خورده. اگر من ادمی بودم که تنها زندگی می گردم این مشکلات اینقدر روم اثر نداشت. حیف که ما به این راحتی نمیتونیم مستقل شیم.
میدونین من بچه دوم خانواده ام و همیشه یجورایی موقع تصمیم گیری ها بقیه روم تاثیر داشتن، ولی الان انگار همه دچار یه بحرانی که شدند خب سنم هم کم نیست، از طرفی من درس خوندم و سوادم هم از بقیه تو خونواده بیشتره، الان همه انتظار دارن خودم برا خودم تصمیم(منظورم تصمیم های مهمه مثلا مهاجرت ، شغل و ...) بگیرم، منتها من از این بی تفاوتی و تنهایی خسته شدم. ولی خب در نهایت اگر قرار باشه چیزی کمکم کنه صحبت شما در بالا هست
نهایتا از اینهمه انرژی مثبت ممنونم. انشالا راه گذشته رو خواهم بست و مثل عقابی بلندپرواز به آینده خواهم رفت. همین هم اتفاق میفته. فقط باید یاد بگیرم اروم باشم و خونسرد. خیلی ممنون